روز ها فکر من این است و همه شب سخنم ****** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

حق دادنی است نه گرفتنی و نه بر عکس!

  1. واقعن چقدر ما مسئولیت داریم که حرفی از خودمان نسازیم. یا چقدر معمولن بی طرف در قضایا پیش می رویم؟ اصلن چقدر حاضریم در یک بحث علمی بی طرف پیش برویم و نگذاریم حب و بغض مسیر استدلال را تغییر ندهد اگر مثلن یک بحث روایی می کنیم چقدر واقعن حاضریم خط قرمز های ذهنمان را بشکنیم و گاهن اشتباهات را بپذیریم. تا کی حاضریم خودمان را به در و دیوار لغات بکوبیم؟ معانی لغات را دلخواه خودمان کنیم یا از آن قسمتی از معنا که به دلخواه خود ماست استفاده کنیم؟( مثلن کلمه "امی" که دوستی یک معنایی برایش ذکر کرد و در جای دیگر قرآن دقیقن همین کلمه برای یهودیان بی سواد به کار گرفته شده بود) با چه منطقی این کاررا پیش می بریم؟ آیا این منطق درباره یک کلام دیگر و یک لغت دیگر هم صادق است یا کسی اگر از بیرون وارد ماجرا شود می تواند با عوض کردن به فرض یک معنی محرض نوع دیگری از معنا را جا بیندازد که مذاق اهل دین خوش نیاید؟ اصلن چه تفاوتی است بین یک بحث علمی و غیر علمی؟ این واقعن جای کار دارد! در یک مجلسی که همه ی افراد حاضر در مجلس بدون سوال و پرسش طی اش می کنند و بدون هیچ گونه سول و پرسشی سپری اش می کنند آیا یک بحث علمی جریان دارد؟ آیا با کسانی که حاضر نیستند بن پایه های اعتقادشان لرزانده شود می شود بحث علمی شکل داد؟ اصلن بحث علمی واقعن چیست؟ چطور می شود وقتی یک حدیث خوانده می شود و می شود هزاران نوع تعبیر کرد یا یک آیه خوانده می شود و از آن چندین مدل تعبیر کرد یک بحث علمی ترتیب داد؟ به عنوان مثال دیشب به آیه ای در سوره بقره برخوردم که بیان می کرد خداوند کوه را کند و بر سر بنی اسراییل قرار داد. بحث تفسیری آیه هم اشاره به این می کرد چندین معنا از این برداشت می شود اما آنچه تعبیر های رایج بود این ها بود: که اولن ممکن است این برای اجبار بنی اسراییل باشد که ایمان بیاورند و اینها و از ترس این کوه که بالا سرشان قرار گرفته ایمان بیاورند. نوع دومی که بود از نوع اعجازی بود یعنی بیان می کرد برای اینکه نوعی اعجاز به بنی اسراییل نشان داده شده باشد اینکه کوه یا سنگ را بالای سرشان خداوند نگه داشته است. تعبیر دوم به ظاهر و باطن درست تر می آمد چون با تعبیر اول به تضاد با آیه "لا اکراه فی الدین" می رسیدیم. اما واقعن جای سوال است که کسی که اولین بار در بحث علمی این آیه شرکت می کند مثلن از بلاد مغرب زمین چطور می خواهد فرق این جور استدلال کردن را بفهمد؟ کسی که از آنجا می آید به طور مستقیم استدلال خواهد کرد یعنی می گوید : اه این آیه با "لا اکراه فی الدین" تضاد دارد، چون از همان نگاه اول این معنا ممکن است برای او برداشت شود که یک بار خدای اسلام بیان کرده اجباری در دین نیست و یک بار دیگر بر بالای سر بنی اسراییل سنگی می کند و قرار می دهد که بترسند و ایمان بیاورند. با همین استدلال ساده زیر همه استنتاج های منطقی می زند. واقعن باید پرسید بحث علمی اصلن چیست؟ اصلن می شود برای قرآن بحث علمی جهان شمول راه انداخت؟ اصلن هر کتاب آسمانی دیگری هم باشد فرقی نمی کند. وقتی یک بی ایمان مادرزادی این ها را بخواند حاضر است بنشیند و تمام معنا ها را در نظر بگیرد؟ کسی که طالب بحث عقلی است با کوچکترین لغزشی فرو خواهد ریخت براستی چه باید برایش کرد؟
  2. ماجرای علی کریمی که اتفاق افتاد واقعن اعصاب خردکن بود. کسی با آن همه ادعای انقلابی بودن مثل سردار آجرلو می آید و به بازیکن بزرگی مثل علی کریمی تهمت روزه خواری می زند. حیف آن جای مهری که بر پیشانی سردار است که اینچنین خود را حقیر می کند. که این چنین توطئه کند و فرد محبوبی چون علی کریمی را در تلویزیون ضرغامی بی آبرو کند. اصلن حکم آبرو ریختن یک انسان مثل اینکه در این مملکت به ظاهر اسلامی از آب خوردن هم ساده تر است! یک بار با زور شکنجه و اعتراف تلویزیونی و باری دیگر با بی آبرو کردن یک آدم محترم و معروف در ملا عام! اصلن به چهع حکم شرعی حاضر می شوند و این انگ ها را می زنند؟ فقط به خاطر یک مصاحبه که آن هم بدلیل مرغوب نبودن جنس لباس تیم بوده است می شود یک "بچه مسلمان" را روزه خوار معرفی کرد؟ آخر واقعن به چه بهانه ای سرداری که در جبهه جانش را به خطر می اندازد حاضر می شود این چنین آبروریزی کند؟ واقعن چه بر سر تقوای سپاهیان آمده است که یک بار تهمت به بر اندازی نرم وارد می شود یک بار هم این چنین گستاخانه علیه یک" بچه مسلمان" تهمت روا می دارند؟ شاید اصلن به قول مهدوی کیا مسافر بوده است و یا اصلن دارو می خورده ؟ از کجا واقعن می شود این تهمت را وارد کرد؟ مگر می شود حکومت راه بیفتد نفر به نفر مردم را چک کند که روزه هستند یا نه؟ مثلن به عنوان یک نمونه آشکار برای خودم چند سال پیش راننده سرویسی داشتم که در ماه رمضان در ماشین خیلی راحت آدامس می جوید و من هم هیچ وقت از او نمی پرسیدم چرا و به چه بهانه ای! نسبت به او هم در ذهنم تصویر نادرستی ساخته بودم. تا اینکه بعد از مدتی فهمیم آقای راننده زخم معده دارد و به خاطر این روزه نمی گیرد و حتی از صد تا مثل من بچه مسلمان تر بوده است! واقعن به همین راحتی می شود نسبت به کسی بدگمان بود! اما در این مورد خاص خشم من یکی را بر انگیخت که در تلویزیون ضرغامی این چنین او را بی آبرو کردند. براستی خدا خود حق آبروبرده شدگان را می گیرد!

هیچ نظری موجود نیست: