روز ها فکر من این است و همه شب سخنم ****** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

  1. امشب شب عجیبی است. انگار به آسانی نمی شود خوابید. داریم از شر اهریمن خلاص می شویم و من خوش خوشانم است. امشب از آن شب هایی است که آدم باید شب زنده داری کند. سر به خاک بساید و اشک بریزد. از گناهان یاد کند و تف به روی شیطان کند که در بند اسیر می شود. عادت به گناه را و بی خیالی گناه کردن را از وجودش پاک کند. باید دوباره از نور فطرت استفاده کند و نسبت به خوبی و بدی فطری عمل کند. باید حکومت را از قداست دین مبرا کند و دل بر رفتار خشن غاصبان حکم ببندد. باید نهاد مقدس ولایت را از ذلت زمین به ولایت علی (ع) بر کند. و ولایت علی را بپذیرد. باید یاد بگیرد دلایل محکمتری بر دینمداریش تا اشتباهات حاکمان وجود دارد و از شرک حاکم بجهد. باید یاد بگیرد این ها که همه در کنارش هستند انسان هستند و هرکس بلندگوی بزرگتری در دستش گرفت و قدرت بیشتری داشت تا اعلام نمایندگی خدا کند نماینده خدا و حتی منصوب خدا نیست! و رفتار حقیر او را با رفتار ولی حقیقی خدا (روحی له الفدا) یکسان نکند. باید همه ی اینها را یاد گرفت...
  2. روز های عجیب و گاهن احمقانه ای گذشت. روز های ناراحتی من دوباره برای یک رتبه حقیرانه مثل یک کابوس تمامی نداشت و من باز فهیدم که خدا بهتر می داند رسالتش را بر دوش چه کسی بگذارد. و من مثل یک آدم کوچولوی واقعی از خدا دل بریدم و باززز تا قعر قعر قعر جهنم سقوط کردم. آمده ام اینجا تا اگر بپذیرد توبه کنم و از او بخواهم اگر می شود اتفاقات این روز های زندگیم را از خودم/ش پاک کند و این آسیب عظیم را از وجودم بکند که قطعن بدون لطف او از گمراهان خواهم بود! قطعن!!! دیدی آن بالا باز گفتم رتبه حقیرانه؟ باز حرص زدم؟ می بینی خدا باز هم حقیر و حریصم! ببخش! به لطف تو!
  3. این روز ها نا امید تر از همیشه زندگیم بودم. نا امید و بی امید!اما حالا فکر می کنم باید بس کنم و خاموش شوم و کمی موجود متوکل تری باشم. حالا اما کمی رام تر به لطف این ماه عزیز باید باشم تا نفسی تازه با هوای بهشت کنم و از این جهنم خانگی بجهم! باید کمکم کند، از دست خودم کاری بر نمی آید! آن موجود جهنمی درونم که به بالا پایین وجودم سرک می کشد دست و پایش را می بندند. حالا فرصت برای کوچولوی بهشتی است که این روز ها حالش خیلی بد است و نیاز به مراقبت ویژه دارد. اگر نتوانم دوباره به جوانی خوش هیکل و خوش بر و رو بدلش کنم تاب آن هیولا را نخواهم داشت که بعد از ماه مبارک فراغ بال پیدا می کند.

هیچ نظری موجود نیست: