روز ها فکر من این است و همه شب سخنم ****** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

  1. انگار ذکام دارم. حالم از صبح که بلند شدم خوب نیست. از بدترین چیزهایی که کاش تجربه نشود هیچوقت، عطسه کردن و ذکام بودن در ماه رمضان است. واقعن نمی دانم چه غلطی باهاش بکنم. از ساعت 12(:دی) که پا شدم آن هم به دلیل شدت حساسیت یک لنگه پا توالت بودم تا این دوستان عزیز حاضر در بینی را نابود کنم اما انگار نمی شود. از همه چیز بدتر تشنگی بعد از عطسه های متوالی است که حسابی قاطی کردم دیگر از دستشان.


     

  2. صبح که پا شدم باز دوباره یک اس ام اس لعنتی تبلیغاتی آمد . از این اس ام اس ها بیزارم چون مرا یاد یک ضعف عمیق در وجودم می اندازند. چون وقتی می بینمشان یاد تنهایی و بدبختی خودم می افتم یاد زمانی می افتم که این باکس عزیز همیشه منتظر یک اس ام اس بود و حالا خیلی وقته شاید نزدیک به یک سال و نیم که هیچ کس به خاطر خودم کلون درش را نزده است. هیچ کس انگار بعد از گذشت این یک سال با من کاری ندارد.تنهای تنها شده ام. این وضعیت دیری نمی پاید و من چند وقت دیگر به جرگه دانشجویان این کشور خواهم پیوست درست به اندازه ی یک ماه و هفت هشت روز دیگر من دانشجو می شوم و هزار مصیبت آغاز خواهد شد. اگر قبلن یک مصیبت به نام کنکور بود حالا بگذار این هزار تای دیگر را به آن یکی اضافه کنم.واقعن نمی دانم حوصله اش را دارم یا نه! از طرفی دانشکده فنی را دوست دارم. یعنی از جوی که دارد بوی خوشی می شنوم. پویایی و تحرک درش موج می زند از طرف دیگر عاشقیم به آن خیابان محبوب را بیشتر باعث می شود. خیابان عزیز انقلاب مرا دیوانه می کند. همیشه عاشق این بوده ام که درش قدم بزنم و کتاب ببینم و کتاب انتخاب کنم و با بعضی دوستان در آن خیابان به بیلیارد رفته ایم و هکذا! اما از طرفی می ترسم که خوب نباشم و نتوانم دوباره خودم را ثابت کنم. یعنی دوباره وارد ورطه ای شوم که درش تلاش های بی وقفه و بی نتیجه فراوان باشد!ورطه ای که تلاش و رقابت در هم بیامیزد و هیچ چاره ای وجود نداشته باشد جز تلاش کردن و تلاش کردن! اما زیادی هم نا امید نیستم دوستی هایی را دوباره نو خواهم کرد و رنگ و رویش را زیبا تر می کنم و دوستی هایی را نیز نابود خواهم کرد و پیوند های جدیدی خواهم بست. اما در کل یک حالت خوف و رجا نسبت به دانشگاه محبوب زندگیم دارم!
  3. بگذارید حالا که زحمت کشیده ام و تا پای نت تشریف آورده ام این را هم بگویم از دست این اح.م.د.ی.ن.ژ.ا.د دیگر نمی دانم سرم را به کدام دیوار بکوبم. به هیچ وجه برنامه سرش نمی شود. انقدر کارهای الکی کرده که دیگر بگوید شب ایت من می گویم صبح است. مردک بلند شده ظرفیت کارشناسی را کم کرده! آخر معلوم نیست با چه منطقی این حماقت را مرتکب شده!وقتی امسال 30 هزار نفر تازه به کنکوری ها اضافه شده چطور می شود ظرفیت های دانشگاه تهران را بیست درصد کم کرد؟ تازه چرا از شریف و علم و صنعت کم نشده؟ واقعن اگر بهانه این آدم کارشناسی ارشد بوده چه مرضی داشته که شریف و علم و صنعت را کم نکرده بلکه تهران و امیرکبیر را کم کرده؟ جز مسایل سیاسی و لابد سهمیه های زیر میزی چیزی می شود باشد؟ من از خودت سوال می کنم ا.ح.م.د.ی.ن.ژ.ا.د آیا جز انگیزه سیاسی این کثافت کاری را توجیه می کند؟ من نمی فهمم اگر هم بحث زلزله بوده باشد چرا علم و صنعت و شریف کم نشده است؟ کسی هست جواب سوال مرا بداند؟


 

هیچ نظری موجود نیست: